جدول جو
جدول جو

معنی در شدن - جستجوی لغت در جدول جو

در شدن
خارج شدن
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
در شدن
داخل شدن، درون آمدن، در رفتن، داخل گشتن
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در شدن
((دَ. شُ دَ))
داخل شدن، به درون رفتن
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
فرهنگ فارسی معین
در شدن
((~. شُ دَ))
مخلوط شدن، آشفته شدن، عصبانی گشتن
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدر شدن
تصویر هدر شدن
بهدر رفتن: (دمنه گفت: عاقبت وخیم کدام است ک گفت: هدرشدن خون او)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندر شدن
تصویر اندر شدن
داخل شدن، وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در زدن
تصویر در زدن
کوفتن کوبه در دق الباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درج شدن
تصویر درج شدن
شامل شدن، گنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آهسته از جائی بیرون رفتن و ناپدید شدن آهسته از جایی بیرون رفتن بدون آنکه دیگران متوجه شوند غایب شدن جیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر شدن
تصویر دیر شدن
بتاخیر افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر شدن
تصویر بر شدن
بالا رفتن بجای مرتفع رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور شدن
تصویر دور شدن
فاصله دار شدن چیز، رانده شدن، خارج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفته نشدن، گذشتن عبور کردن گذشتن، پذیرفته نشدن، مردود شدن رفوزه شدن (در امتحان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر شدن
تصویر سر شدن
بالاتر شدن تفوق یافتن: از همه سر شده، مردن درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خر شدن
تصویر خر شدن
فریب خوردن، احمق شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
گذشتن، عبور کردن
پذیرفته نشدن، رفوزه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
بسیار شدن، فراوان شدن، برای مثال پشّه چو پر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴)
لبریز شدن، لبالب شدن، برای مثال سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
فرو رفتن قسمتی از شی فلزی (مانند آفتابه قمقمه و مانند آنها) بر اثر خوردن بزمین و جز آن، خفه شدن صدای شی فلزی (مانند زنگ) بر اثر ترک برداشتن و ضربت دیدن، پدید آمدن برآمدگی در اعضا (گردن پیشانی زیر گلو) که بریدن و برآوردن آن کم خطر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
((پُ شُ دَ))
لبریز شدن، فراوان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
گذشتن، عبور کردن، پذیرفته نشدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر شدن
تصویر سر شدن
((سَ شُ دَ))
برتری یافتن، تمام شدن، پایان یافتن
فرهنگ فارسی معین
выстраивать
دیکشنری فارسی به روسی
вишиковувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
पंक्ति लगाना
دیکشنری فارسی به هندی