جدول جو
جدول جو

معنی در شدن - جستجوی لغت در جدول جو

در شدن
داخل شدن، درون آمدن، در رفتن، داخل گشتن
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در شدن
((~. شُ دَ))
مخلوط شدن، آشفته شدن، عصبانی گشتن
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
فرهنگ فارسی معین
در شدن
((دَ. شُ دَ))
داخل شدن، به درون رفتن
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
فرهنگ فارسی معین
در شدن
خارج شدن
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
گذشتن، عبور کردن
پذیرفته نشدن، رفوزه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
بسیار شدن، فراوان شدن، برای مثال پشّه چو پر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی - ۱۲۴)
لبریز شدن، لبالب شدن، برای مثال سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی - ۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خر شدن
تصویر خر شدن
فریب خوردن، احمق شدن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ اَ تَ)
باطل شدن موقت حس لمس اندامی زنده، کرخت شدن. خواب رفتن. سر شدن. کرخ شدن. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بر شدن
تصویر بر شدن
بالا رفتن بجای مرتفع رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو رفتن قسمتی از شی فلزی (مانند آفتابه قمقمه و مانند آنها) بر اثر خوردن بزمین و جز آن، خفه شدن صدای شی فلزی (مانند زنگ) بر اثر ترک برداشتن و ضربت دیدن، پدید آمدن برآمدگی در اعضا (گردن پیشانی زیر گلو) که بریدن و برآوردن آن کم خطر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر شدن
تصویر سر شدن
بالاتر شدن تفوق یافتن: از همه سر شده، مردن درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفته نشدن، گذشتن عبور کردن گذشتن، پذیرفته نشدن، مردود شدن رفوزه شدن (در امتحان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور شدن
تصویر دور شدن
فاصله دار شدن چیز، رانده شدن، خارج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر شدن
تصویر دیر شدن
بتاخیر افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
آهسته از جائی بیرون رفتن و ناپدید شدن آهسته از جایی بیرون رفتن بدون آنکه دیگران متوجه شوند غایب شدن جیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درج شدن
تصویر درج شدن
شامل شدن، گنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در زدن
تصویر در زدن
کوفتن کوبه در دق الباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مملو گشتن ممتلی شدن امتلا، فراوان شدن بسیار شدن، یا پر شدن گوش (کسی) از... یا پر شدن قفیز. لبریز شدن پیمانه، سپری شدن چیزی، مردن کشته شدن، تمام شدن پیمانه صبر برسیدن شکیب. یا پر شدن پیمانه. شکیبایی بپایان آمدن، عمر بسر آمدن رسیدن اجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندر شدن
تصویر اندر شدن
داخل شدن، وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدر شدن
تصویر هدر شدن
بهدر رفتن: (دمنه گفت: عاقبت وخیم کدام است ک گفت: هدرشدن خون او)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر شدن
تصویر سر شدن
((سَ شُ دَ))
برتری یافتن، تمام شدن، پایان یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر شدن
تصویر پر شدن
((پُ شُ دَ))
لبریز شدن، فراوان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
گذشتن، عبور کردن، پذیرفته نشدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
Row
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
aligner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
выстраивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
ausrichten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
вишиковувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
ustawiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
排列
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
alinhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
allineare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
alinear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
ordenen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رد شدن
تصویر رد شدن
पंक्ति लगाना
دیکشنری فارسی به هندی